|
آقای من
اربعین که رسید بند بند دلم از هم گسست
حوض چشمانم لبریز شد و داغ دلم تازه گشت
چقدر دلم میخواست در زمین کربلا باشم
این خیل عظیم و عاشق را که می دیدم که پیاده سمت کربلا رهسپارند بغض راه نفسم را می گرفت و اشک امانم را می برید
چقدر قسم دادم و التماس کردم که بدی ام را نادیده بگیرید و سال دیگر در خیل این عاشقان دلسوخته جایم دهید،خدا می داند...
با تمام بد بودنم تا اربعین سال دیگر چشم انتظار لطف شما می مانم،یاد گرفته ام که بر سر خوان کرم شما کسی (هیچ کس) دست خالی باز نمی گردد
آقا جان نه حبیبم که آنقدر خوب باشم که خودم رهسپار شوم سوی شما
نه آنقدر لایقم همچون زهیر که در پی ام کسی را بفرستید
من تنها برگ خشکی ام بر دریای مواج دنیا که خود را به این سو و آن سو می اندازم تا بلکه دل رئوف تان به رحم آید و مرا به جمع کشتی نشینان اهل نجات راه دهید
یا حسین بن زهرا (س)ای کشتی نجات عالم و آدم ادرکنی برچسبها: اقای من
|