فسا در استان فارس

سنگ تراش پیر

فسا در استان فارس

محمد جواد
فسا در استان فارس سنگ تراش پیر

پسر که باشی

خواهرها دایی

و برادرها عمویت می کنند

اما نمی دانم چرا هیچکس دامادت نمی کند!!!


وصیت نامه ی یک عاشق:

هنگامی که مردم وعمرم رابه تمام عاشقان دادم،ازشما خواهشی دارم!!!

دستانم را باز نگه داریدتابگویندباخودهیچ نبرد!

چشمانم رابازنگه دارید تابگویندچشم انتظاررفت!

ودرآخر تکیه یخی بربالای سرم بگذاریدتابه جای معشوقه برایم اشک بریزد!!!


قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید...

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور

شده بود.

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که...

شوهرش نابینا باشد.

۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.

همه تعجب کردند. مرد گفت:

“من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.”


معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد...

منتظر نظرای قشنگتون هستم!!!



تاريخ : یکشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۱ | 9:19 | نویسنده : محمد جواد |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.